دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

✿ــــ✿

وقتی مادر مریض است ...

امروز همچنان بدحال و تب دار در بستر افتاده بودیم و دخترک چهارساله  (به قمری) و سه سال و ده ماه و هیجده روزه ام (به شمسی ) همچنان ملتمس توپ بازی و پاس کاری و دنبال هم دویدن بود .... بعد از ظهر که رسما غش نمودیم هر چند دقیقه یکبار به اتاق ما جهت سرکشی می آمد و یک نوازشی هم به سر روی ما می کشید و تنها لطفی که درحقش میتوانستيم بنمایيم باز نگه داشتن چشمانمان بود !! نزدیک غروب بود که این دختر با خشم و بغضی که هر لحظه امکان سر ریز شدن داشت به ما فرمودند : _ باید قول بدی مواظب خودت باشی که دیگه خـــــــــــــــراب نشی اینجوری ... من را میگویی .... پیش خودمان گفتیم این دختر را بیش از این نرنجانیم و از رخ...
22 شهريور 1392

مسابقه پازل + پی نوشت ویژه

امروز من مثل این خانم بزرگا شده بودم  از  درد دست و زانو تکون نمیتونستم بخورم  و هزار ماشالله به تو یکی یدونه دختر که در این جور مواقع خوووووووووب هوای منو داری و سعی میکنی چیزی برام کم نذاری یه مدت که آویزون !!! بعدشم که به نق و نوق که بیا با هم بازی کنیم (نمیدونم همیشه برعکسه تا میبینی حالم بده و حوصله ندارم بهانه گیریات صد چندان میشه ! انگار  که مامانا اجازه مریض شدن ندارن ) اکثر اوقات سرت رو با اسباب بازیات گرم می کنی ولی امروز حسابی پیله کرده بودی... نه نای راه رفتن و دویدن دنبال توی فسقلی رو داشتم نه دستی که بغلت کنم و تابت بدم ....  کاش کنار دریا بودیم و می رفتی با دریا بازی می کردی بالاخره قبو...
20 شهريور 1392

اول ذيقعده ، ولادت كريمه اهل بيت (س)

جـــ❤ـــانِ مــــادر ....                              روزتــــــــــــ  مبارکـــــ❤ــــــ  هستیــــــــــِ  مـــــــــن   دختـــــــ❤ـــــــر  مــــــــــن       ...
16 شهريور 1392

مرثیه مجسم

امشب کوچه های مدینه داغدارند و بقیع، چشم‌انتظار آخرین مسافر خویش است. بقیع، بقعه ای خاموش و تاریک؛  بقیع، آشنایی غریب؛ بقیع، مزار بی چراغ و فانوسی که مظهر مظلومیت هزار و اندی ساله است. در بقیع، روضه لازم نیست، خودش مرثیه مجسم است ...
11 شهريور 1392

توانمندیهای دختر ما

از یک سال و دو ماهگی  که صاحب قلم و دفتر شدی    تا به امروز دست به خلق آثار گرانمایه ای  برای زندگی ما  زدی که گاه باعث فرح و نشاط و گاها هم باعث مکافاتی برای ما شده و گاها نیز  چاشنی اخم و تخمی هم  به همراه داشته ! هر چند ما وقت مبارک را صرف طراحی و نقاشی با شما طفل یک سال و اندی مینمودیم  ولی علاقه چندانی به این دفاتر رنگارنگ نداشته و به نوعی به حساب نمیاوردی ( ریز میدیدیشون ) در عوض آثار هنریت را روی دیوار خانه برایمان به نمایش میگذاشتی تا همگان از این آثار فیض برند ... یادش گرامی منزل قبلی یک نقطه سفید تا قد شما بر روی دیوار نداشت .... بنده خدا افرادی که بعد از ما در آن منزل سکنی میگزیدند .... البته حیف بود چنین آثاری محو گردد...
1 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد